الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی ، وان دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست ، دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست
دلم پرشعله گردان ، سینه پردرد
زبانم را بگفتم آتش آلود
کرامت کن درونی دردپرورد
دلی در وی درون درد و برون درد
دلم را داغ عشقی بر جبین نه
زبانم را بیانی آتشین ده
سخن کز سوز دل تابی ندارد
چکد گر آب از او آبی ندارد
دلی افسرده دارم سخت بی نور
چراغی زو بباید روشنی دور
بده گرمیدل افسرده ام را
فروزان کن چراغ مرده ام را
ندارد راه لطفم روشنایی
ز لطفت پرتوی دارم گدایی
اگر لطف تو نبود پرتوانداز
کجا فکر و کجا گنجینهی راز
ز گنج راز در هرگنج سینه
نهاده خازن تو صد دفینه
ولی لطف تو گر نبود به صد رنج
پشیزی کس نیاید زان همه گنج
چو در هرگنج صد گنجینه داری
نمیخواهم که نومیدم گذاری
به راه این امید پیچ در پیچ
مرا لطف تو میباید دگر هیچ
بازدید : 1477
سه شنبه 21 مهر 1399 زمان : 5:37